سیلی به صورت کوثر دروغ نیست!
آیا با این همه مدارک روشن که عموماً از منابع اهل سنت نقل شده است باز هم می گویند «افسانه شهادت…!»؛ انصاف کجاست؟
به گزارش پایگاه خبری شهرستان اردستان “نگین کویر”، حیا در یادداشتی نوشت:
تاریخ بشریت گواه بر این حقیقت است که همواره دو گروه “حق و باطل”، “مؤمن و مشرک” و “مظلوم و ظالم” در مقابل هم قرار داشته اند; سلاح و ابزار گروه حق، “ایمان، حقیقت و صداقت” و سلاح و ابزار گروه باطل، “تهدید، تطمیع و فریب” بوده است.
نمونه های بارز از صف آرایی این دو گروه، در تاریخ یک هزار و چهارصد ساله اسلام به چشم می خورد; زراندوزان و دنیاطلبانی که گسترش اسلام را به زیان منافع خود می دیدند، با تمام توان و با تمسک به زور و فریب، در مقابل عده ای خداپرست که جز خدا نمی گفتند و جز او سر تسلیم بر دیگران فرود نمی آوردند، قد علم کرده و با شکنجه و آزار مسلمانان و حتی شخص پیامبر(ص) مانع ادامه راه ایشان می شدند; اما اراده الهی بر این قرار گرفته بود که آنان طرفی نبسته و بالاخره گروه حق پیروز شود.
نگاهی گذرا به تاریخ صدر اسلام نشان می دهد که چگونه همانانی که سد راه اسلام و گسترش آن بودند و با مسلمانان و پیامبر(ص) دشمنی دیرینه داشتند، به سرعت رنگ عوض کرده و جبهه ای جدید در مقابل پیش کسوتان اسلام و مبارزه تشکیل دادند; آنان این بار به نام اسلام و با تمسک به قرآن و پیامبر(ص) تیشه به ریشه و اصل اسلام می زدند و بنای انحرافی را پایه ریزی کردند که تا قرنها، مسلمانان چوب آن را خوردند و می خورند; و اینها همه نشأت گرفته از حوادثی است که پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) اتفاق افتاد.
وظیفه مؤمنین و مسلمانان خالص در مقابل این جبهه گیری جدید، ارشاد مردم و امر به معروف و نهی از منکر در حد توان و نیز دفاع از حریم امامت و ولایت بود که در این مهم، فاطمه زهرا(س) بیشترین نقش را ایفاء نمود.
پشتیبانی از امیرمؤمنان (ع) در مقاطع حساس، ارائه خطبه های غراء و آتشین، افشای چهره نفاق و دوروئی، یادآوری مسلمانان به آیات قرآن و سفارشات پیامبر(ص) و … همه و همه از تلاشهای بانوی بزرگ اسلام در مقابله با این انحراف عظیم بوده است . تلاشها و جانفشانی هایی که به قیمت به شهادت رسیدن آن حضرت تمام شد.
ظلم و ستم در حق تنها بازمانده رسول خدا، حضرت زهرا سلام الله علیها و شهادت آن بانوی یگانه، حقیقتی غیر قابل انکار و از مسلّمات تاریخ اسلام است، اگرچه بسیاری از متعصبین و دشمنان خدا و اهل بیت ، اراده بر محو این واقعه از کتب و یا کتمان و مردود دانستن آن کرده اند.
شبههای که درباره عروج ملکوتی حضرت صدیقه طاهره(س) مطرح میشود این است که ایشان به مرگ طبیعی از دنیا رفتند.اما واقعیت امر این است که اگر مسلمانان اعم از شیعه ویا هر فرقه دیگری به ذات مقدس پیامبر عظیمالشان اسلام صلی الله علیه وآله وسلم اعتقاد داشته باشند، از خود می پرسند که چرا باید تنها یادگار پیامبر و نوردیده آن حضرت با فاصله ی اندکی از رحلت پیامبر از دنیا برود دختری که پیامبر در باره اایشان می فرمود او سرور بانوان دو عالم است و بارها فرمودند: «ابنتی فاطمه فإنّها سیده نساء العالمین مِن الأوّلین و الآخرین» و همچنین احادیثی از پیغمبر (ص) که میفرمایند: «رشد و نمو ظاهری و مادی حضرت صدیقه کبری(س) نسبت به دختران هم سال خود دو برابر بوده است»؛ یعنی مثلاً اگر آن قول معروف را اصل قرار دهیم که حضرت صدیقه طاهره (س) در ۹ سالگی ازدواج کرده است، با این فرمایش پیامبر(ص)، حضرت زهرا(س) در سن ۹ سالگی از نظر ظاهری و مادی معادل دختر ۱۸ ساله زمان خود بوده است.
منابع اهل تسنن سن آن حضرت را در هنگام شهادت ۲۷ و ۲۸ سال گفته اند. اگر ما آن را اصل قرار دهیم، چرا باید بانویی که در اوج طراوت در زمان حیات پدر بوده است ۶ ماه پس از وجود مقدس پیامبر عظیمالشان اسلام در قید حیات نباشد، چرا!؟ آیا دچار بیماری یا دچار مشکلی بوده است، این بیماری اگر وجود داشته، باید سابقه در زمان پیامبر(ص) داشته باشد، در حالی که ما اصلاً یک چنین مسئلهای را نمیبینیم و این نشان میدهد که آن حضرت به دلیل تألمات شدید روحی و جسمی که در وجود نازنینشان به وجود آمد، در این فاصله کوتاه بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم به لقای الهی پیوستند، ما اگر نقلهایی که حتی در برخی از منابع اهل تسنن وجود دارد، ببینیم به وضوح نشان میدهد که حضرت صدیقه کبری علیهاالسلام نسبت به حوادث بعد از پیغمبر(ص)، حوادث سیاسی پس از رحلت ایشان و تصاحب و غصب خلافت به شدت موضع داشتند و متأثر بوده اند، نه از باب اینکه چرا خلافت و قدرت از کف همسر او بیرون رفته است، بلکه به سبب آنچه که حضرت(س) مشاهده میکردند، تمام تلاشها و زحمات طاقتفرسای پیامبر بزرگوار اسلام(ص) با چنین توطئهای به باد میرود و اسلام به انحراف کشیده میشود و مهمترین اصل اسلام که ولایت اهلبیت عصمت و طهارت علیهماسلام برای هدایت بشریت تا پایان تاریخ و پایان جهان است، این گونه مورد حمله قرار میگیرد و ولایت از محضر امور خارج میشود، لذا مجموع این حوادث آن حضرت(س) را به شدت متألم نمود.[۱]
شهادت حضرت زهرا «سلام الله علیها» در منابع اهل سنت
این حقیقت تاریخی، به طور زنده در کتابهای تاریخی و حدیثی محفوظ مانده است. بزرگان اهل سنت مانند ابن ابی شیبه، بلاذری، ابن قتیبه و .. بر این مطلب اذعان دارند. در این مورد، نصوصی را از کتب اهل سنت نقل می نماییم، تا روشن شود که مسأله هتک حرمت خانه زهرا«سلام الله علیها» و رویدادهای بعدی، یک امر تاریخی مسلّم است نه یک افسانه!! و با اینکه در عصر خلفا سانسور فوق العاده ای نسبت به نگارش فضایل و مناقب در کار بود، این حقیقت تاریخی به طور زنده در کتابهای تاریخی و حدیثی محفوظ مانده است و ما در نقل مدارک، ترتیب زمانی را از قرنهای نخستین در نظر می گیریم، تا برسد به نویسندگان عصر حاضر.
۱٫ ابن ابی شیبه و کتاب «المصنَّف»
ابوبکر ابن ابی شیبه (۱۵۹-۲۳۵) مؤلف کتاب المصنَّف به سندی صحیح چنین نقل می کند:
هنگامی که مردم با ابی بکر بیعت کردند، علی و زبیر در خانه فاطمه به گفتگو و مشاوره می پرداختند، و این مطلب به عمر بن خطاب رسید. او به خانه فاطمه آمد، و گفت: ای دختر رسول خدا، محبوبترین فرد برای ما پدر تو است و بعد از پدر تو خود تو، ولی سوگند به خدا این محبت مانع از آن نیست که اگر این افراد در خانه تو جمع شوند من دستور دهم خانه را بر آنها بسوزانند. این جمله را گفت و بیرون رفت، وقتی علی(علیه السلام)و زبیر به خانه بازگشتند، دختر گرامی پیامبر(علیها السلام) به علی(علیه السلام) و زبیر گفت: عمر نزد من آمد و سوگند یاد کرد که اگر اجتماع شما تکرار شود، خانه را بر شماها بسوزاند، به خدا سوگند! آنچه را که قسم خورده است انجام می دهد![۲]
۲٫ بلاذری و کتاب «انساب الاشراف»:
احمد بن یحیی جابر بغدادی بلاذری (متوفای ۲۷۰) نویسنده معروف و صاحب تاریخ بزرگ، این رویداد تاریخی را در کتاب «انساب الاشراف» به نحو یاد شده در زیر نقل می کند.
ابوبکر به دنبال علی(علیه السلام) فرستاد تا بیعت کند، ولی علی«علیه السلام»از بیعت امتناع ورزید. سپس عمر همراه با فتیله (آتشزا) حرکت کرد، و با فاطمه در مقابل باب خانه روبرو شد، فاطمه گفت: ای فرزند خطاب، می بینم در صدد سوزاندن خانه من هستی؟! عمر گفت: بلی، این کار کمک به چیزی است که پدرت برای آن مبعوث شده است!![۳]
۳٫ ابن قتیبه و کتاب «الإمامه و السیاسه»:
مورّخ شهیر عبداللّه بن مسلم بن قتیبه دینوری (۲۱۲-۲۷۶) از پیشوایان ادب و از نویسندگان پرکار حوزه تاریخ اسلامی است، مؤلّف کتاب «تأویل مختلف الحدیث»، و «ادب الکاتب» و… . وی در کتاب «الإمامه و السیاسه» چنین می نویسد:
ابوبکر از کسانی که از بیعت با او سربرتافتند و در خانه علی گرد آمده بودند، سراغ گرفت و عمر را به دنبال آنان فرستاد، او به در خانه علی(علیه السلام)آمد و همگان را صدا زد که بیرون بیایند و آنان از خروج از خانه امتناع ورزیدند در این موقع عمر هیزم طلبید و گفت: به خدایی که جان عمر در دست اوست بیرون بیایید یا خانه را بر سرتان آتش می زنم. مردی به عمر گفت: ای اباحفص (کنیه عمر) در این خانه، فاطمه، دختر پیامبر است، گفت: باشد!![۴]
ابن قتیبه دنباله این داستان را سوزناکتر و دردناکتر نوشته است، او می گوید:
عمر همراه گروهی به در خانه فاطمه آمدند، در خانه را زدند، هنگامی که فاطمه صدای آنان را شنید، با صدای بلند گفت: ای رسول خدا پس از تو چه مصیبت هایی به ما از فرزند خطاب و ابی قحافه رسید، وقتی مردم که همراه عمر بودند صدای زهرا و گریه او را شنیدند برگشتند، ولی عمر با گروهی باقی ماند و علی را از خانه بیرون آوردند، نزد ابی بکر بردند و به او گفتند، بیعت کن، علی(علیه السلام)گفت: اگر بیعت نکنم چه می شود؟ گفتند: به خدایی که جز او خدایی نیست، گردن تو را می زنیم… [۵]
مسلّماً این بخش از تاریخ برای علاقمندان به شیخین بسیار سنگین و ناگوار می باشد و لذا برخی بر آن صدد آمدند که در نسبت کتاب به ابن قتیبه تردید کنند، در حالی که ابن ابی الحدید استاد فن تاریخ، این کتاب را از آثار او می داند و پیوسته از آن مطالبی نقل می کند، متأسفانه این کتاب به سرنوشت تحریف دچار شده و بخشی از مطالب آن به هنگام چاپ از آن حذف شده است در حالی که همان مطالب در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید آمده است.
«زرکلی» در اعلام این کتاب را از آثار ابن قتیبه می داند سپس می افزاید: که برخی از علما در این نسبت نظری دارند. یعنی شک و تردید را به دیگران نسبت می دهد نه به خویش، همچنان که الیاس سرکیس[۶] این کتاب را از آثار ابن قتیبه می داند.
۴٫ طبری و تاریخ او:
محمّد بن جریر طبری (متوفای ۳۱۰) در تاریخ خود رویداد قصد هتک حرمت خانه وحی را چنین بیان می کند:
عمر بن خطاب به خانه علی آمد در حالی که گروهی از مهاجران در آنجا گرد آمده بودند. وی رو به آنان کرد و گفت: به خدا سوگند خانه را به آتش می کشم مگر اینکه برای بیعت بیرون بیایید. زبیر از خانه بیرون آمد در حالی که شمشیر کشیده بود، ناگهان پای او لغزید و شمشیر از دستش افتاد، در این موقع دیگران بر او هجوم آوردند و شمشیر را از دست او گرفتند.[۷]
این بخش از تاریخ حاکی از آن است که اخذ بیعت برای خلیفه با تهدید و ارعاب صورت می پذیرفت حالا این نوع بیعت چه ارزشی دارد؟ خواننده باید خود داوری نماید.
۵٫ ابن عبد ربه و کتاب «العقد الفرید»:
شهاب الدین احمد معروف به «ابن عبد ربه اندلسی» مؤلف کتاب «العقد الفرید» متوفای (۴۶۳ ه ) در کتاب خود بحثی مشروح درباره تاریخ سقیفه آورده و تحت عنوان کسانی که از بیعت ابی بکر تخلف جستند چنین می نویسد:
علی و عباس و زبیر در خانه فاطمه نشسته بودند که ابوبکر عمر بن خطاب را فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه بیرون کند و به او گفت: اگر بیرون نیامدند، با آنان نبرد کن! و در این موقع عمر بن خطاب با مقداری آتش به سوی خانه فاطمه رهسپار شد تا خانه را بسوزاند، در این موقع با فاطمه روبرو شد. دختر پیامبر گفت: ای فرزند خطاب آمده ای خانه ما را بسوزانی، او در پاسخ گفت: بلی مگر این که در آنچه امّت وارد شدند، شما نیز وارد شوید![۸]
تا اینجا بخشی که در آن به تصمیم به هتک حرمت تصریح شده است پایان پذیرفت، اکنون به دنبال بخش دوم که حاکی از جامه عمل پوشاندن این نیّت است، می پردازیم!
یورش به خانه وحی
در این جا سخنان آن گروه که فقط به سوء نیت خلیفه و یاران او اشاره کردند به پایان رسید، گروهی که نخواستند و یا نتوانستند دنباله فاجعه را به طور روشن منعکس کنند، در حالی که برخی، به اصل فاجعه یعنی یورش به خانه و… اشاره نموده و تا حدّی نقاب از چهره حقیقت برافکندند، اینک در اینجا به مدارک یورش و هتک حرمت اشاره می نماییم: (در این بخش نیز در نقل مصادر غالباً ترتیب زمانی را در نظر می گیریم).
۶٫ ابو عبید و کتاب «الاموال»:
ابو عبید قاسم بن سلام (متوفای ۲۲۴) در کتاب خود به نام «الأموال» که مورد اعتماد فقیهان اسلام است نقل می کند:
عبدالرّحمن بن عوف می گوید: که من در بیماری ابوبکر برای عیادت او وارد خانه او شدم پس از گفتگوی زیاد به من گفت: آرزو می کنم ای کاش سه چیز را که انجام داده ام، انجام نمی دادم، همچنان که آرزو می کنم ای کاش سه چیز را که انجام نداده ام، انجام می دادم. همچنین آرزو می کنم سه چیز را از پیامبر سؤال می کردم.
امّا آن سه چیزی که انجام داده ام و آرزو می کنم که ای کاش انجام نمی دادم عبارتند از:
ای کاش پرده حرمت خانه فاطمه را نمی گشودم و آن را به حال خود وامی گذاشتم هرچند برای جنگ بسته شده بود.[۹]
ابو عبید هنگامی که به اینجا می رسد به جای جمله: «لم أکشف بیت فاطمه و ترکته…» می گوید: کذا و کذا. و اضافه می کند که من مایل به ذکر آن نیستم!.
ولی هرگاه «ابو عبید» روی تعصّب مذهبی یا علّت دیگر از نقل حقیقت سربرتافته است؛ محقّقان کتاب «الاموال» در پاورقی می گویند: جمله های حذف شده در کتاب «میزان الاعتدال» (به نحوی که بیان گردید) وارد شده است، افزون بر آن، «طبرانی» در «معجم» خود و «ابن عبدربه» در «عقد الفرید» و افراد دیگر جمله های حذف شده را آورده اند.(دقت کنید!)
۷٫ طبرانی و معجم کبیر:
ابوالقاسم سلیمان بن احمد طبرانی (۲۶۰-۳۶۰) که ذهبی در «میزان الاعتدال» در حقّ او می گوید: فرد معتبری است.[۱۰] در کتاب «المعجم الکبیر» که کراراً چاپ شده است، آنجا که دربارۀ ابوبکر و خطبه ها و وفات او سخن می گوید، یادآور می شود: ابوبکر به هنگام مرگ، اموری را تمنا کرد. ای کاش سه چیز را انجام نمی دادم. ای کاش سه چیز را انجام می دادم. ای کاش سه چیز را از رسول خدا سؤال می کردم. درباره آن سه چیزی که انجام داده و آروز کرد که ای کاش انجام نمی داد، چنین می گوید: آن سه چیزی که آرزو می کنم که ای کاش انجام نمی دادم، آرزو می کنم که هتک حرمت خانه فاطمه نمی کردم و آن را به حال خود واگذار می کردم!.[۱۱] ،این تعبیرات به خوبی نشان می دهد که تهدیدهای عمر تحقّق یافت.
۸٫ ابن عبد ربه و «عقد الفرید»:
ابن عبد ربه اندلسی مؤلّف کتاب «العقد الفرید» (متوفای ۴۶۳ ه ) در کتاب خود از عبدالرحمن بن عوف نقل می کند:
من در بیماری ابی بکر بر او وارد شدم تا از او عیادت کنم، او گفت: آرزو می کنم که ای کاش سه چیز را انجام نمی دادم و یکی از آن سه چیز این است: ای کاش خانه فاطمه را نمی گشودم هرچند آنان برای نبرد درِ خانه را بسته بودند.[۱۲]
در ادامه اسامی و عبارات و شخصیت هایی که این بخش از گفتار خلیفه را نقل کرده اند خواهد آمد:
۹٫ سخن نَظّام در کتاب «الوافی بالوفیات»:
ابراهیم بن سیار نظام معتزلی (۱۶۰-۲۳۱) که به خاطر زیبایی کلامش در نظم و نثر به نظّام معروف شده است در کتابهای متعددی، واقعه بعد از حضور در خانه فاطمه(علیها السلام) را نقل می کند. او می گوید: عمر در روز اخذ بیعت برای ابی بکر، بر شکم فاطمه زد، او فرزندی که در رحم داشت و نام او را محسن نهاده بودند، سقط کرد!!(دقت کنید).[۱۳]
۱۰٫ مبرّد در کتاب «کامل»:
محمّد بن یزید بن عبدالأکبر بغدادی (۲۱۰-۲۸۵) ادیب، و نویسنده معروف و صاحب آثار گران سنگ، در کتاب «الکامل» خود، از عبدالرّحمن بن عوف داستان آرزوهای خلیفه را می نویسد، و چنین یادآور می شود: آرزو می کردم ای کاش بیت فاطمه را نمی گشودم و آن را رها می نمودم هرچند برای جنگ بسته باشد.[۱۴]
۱۱٫ مسعودی و «مروج الذهب»:
مسعودی(متوفای ۳۲۵) در مروج الذهب می نویسد:
آنگاه که ابوبکر درحال احتضار چنین گفت: سه چیز انجام دادم و تمنا می کردم که ای کاش انجام نمی دادم یکی از آن سه چیز: آرزو می کردم که ای کاش هتک حرمت خانه زهرا را نمی کردم و در این مورد سخن زیادی گفت![۱۵]
مسعودی با اینکه نسبت به اهل بیت گرایش های نسبتاً خوبی دارد، ولی باز اینجا از بازگویی سخن خلیفه خودداری کرده و با کنایه رد شده است، البتّه خدا می داند و بندگان خدا هم اجمالاً می دانند!
۱۲٫ ابن أبی دارم در کتاب «میزان الاعتدال»:
«احمد بن محمّد» معروف به «ابن ابی دارم»، محدث کوفی (متوفای سال ۳۵۷)، کسی که محمّد بن أحمد بن حماد کوفی درباره او می گوید: «کان مستقیم الأمر، عامه دهره»: او در سراسر عمر خود پوینده راه راست بود.
با توجه به این موقعیت، نقل می کند که در محضر او این خبر خوانده شد: عمر لگدی بر فاطمه زد و او فرزندی که در رحم به نام محسن داشت سقط کرد![۱۶] (دقت کنید)
۱۳٫ عبدالفتاح عبدالمقصود و کتاب «الإمام علی»:
وی هجوم به خانه وحی را در دو مورد از کتاب خود آورده است و ما به نقل یکی بسنده می کنیم:
قسم به کسی که جان عمر در دست اوست یا باید بیرون بیایید یا خانه را بر ساکنانش آتش می زنم. عده ای که از خدا می ترسیدند و رعایت منزلت پیامبر(صلی الله علیه وآله) را پس از او می کردند، گفتند: “اباحفص، فاطمه در این خانه است”.
بی پروا فریاد زد: “باشد!! “. نزدیک شد، در زد، سپس با مشت و لگد به در کوبید تا به زور وارد شود. علی(علیه السلام) پیدا شد… طنین صدای زهرا در نزدیکی مدخل خانه بلند شد… این ناله استغاثه او بود…!»[۱۷].
این بحث را با حدیث دیگری از «مقاتل ابن عطیّه» در کتاب الامامه و السیاسه پایان می دهیم (هرچند هنوز ناگفته ها بسیار است!) او در این کتاب چنین می نویسد:
«هنگامی که ابوبکر از مردم با تهدید و شمشیر و زور بیعت گرفت، عمر، قنفذ و جماعتی را به سوی خانه علی و فاطمه(علیها السلام) فرستاد، و عمر هیزم جمع کرد و درِ خانه را آتش زد…[۱۸] و در ذیل این روایت تعبیرات دیگری است که قلم از بیان آن عاجز است.
آیا با این همه مدارک روشن که عموماً از منابع اهل سنت نقل شده است باز هم می گویند «افسانه شهادت…!» انصاف کجاست؟! به یقین هر کس این بحث کوتاه و مستند به مدارک روشن را بخواند می فهمد بعد از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) چه غوغائی برپا شد، و برای نیل به حکومت و خلافت چه ها کردند، و این اتمام حجّت الهیّه برای همه آزاداندیشان دور از تعصّب است، چرا که ما از خودمان چیزی ننوشتیم، هرچه نوشتیم از منابع مورد قبول خود آنها است[۱۹]
شواهد نارضایتى حضرت فاطمه زهرا (علیهاالسلام) از برخی صحابه
از جمله مسائل قابل طرح و بحث که مربوط به روزهای آخر زندگی حضرت زهرا (علیهاالسلام) میشود مسئله ناراضى بودن حضرت زهرا(علیهاالسلام) از برخی صحابه رسول خدا است (که این نارضایتى حضرت فاطمه علیهاالسلام، موجب نارضایتى رسول خدا و در نتیجه نارضایتى خداوند بارى تعالى را در پی داشت و دارد) ما در این جا با ذکر اسناد و مدارکى از علمای اهل تسنن که از معتمدین و بزرگان ایشان هستند، این مسئله و دلائل آن را مورد بررسى قرار میدهیم.
ـ تدفین شبانه
از دلایلى که نارضایتى حضرت زهرا (علیهاالسلام) را مىرساند و علماى اهل تسنّن در منابع خویش ذکر کردهاند، تدفین مخفیانه و شبانه است. به راستى چرا باید دختر بزرگوار حضرت رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) وصیت نمایند تا ایشان را بدینگونه و شبانه تدفین نمایند؟! و کسی بر پیکر مطهر ایشان نماز نخواند؟!
پاسخ این سؤال در لابلاى کتب اهل تسنن موجود میباشد. برخی از این منابع عبارتند از:
۱- محمدبن اسماعیل بخارى در الصحیح، ج ۵، ص ۱۷۷، چاپ احیاء الثرات ـ بیروت.
۲- احمد البیهقى در السنن الکبرى، ج۶، ص ۳۰۰، چاپ بیروت.
۳- مسلم بن الحجّاج القشیرى در الصحیح، ج۳، ص ۱۳۸۰، چاپ مصر.
۴ـ ابن اثیر در کتاب «الکامل فى التاریخ»، ج ۲، ص ۱۲۶ .
۵- حافظ عبدالدّین محمد بن أبى شبیه، ج ۴، کتاب المصّنف، ص ۱۴۱٫ «انّ علیّاً دفن فاطمه لیلاً.»
۶- اُبى فلاح الحنبلى در کتاب شذرات الذهب، ج ۱، ص ۱۵،چاپ قاهره آورده است: «و غسَّل فاطمهُ، اسماء بنت عمیس و على (علیه السلام) و دفنها لیلاً.»
۷- سیوطى در کتاب الثغور الباسمه، ص ۱۵، چاپ بمبئى آورده است.
«و غَسلها زوجها على، و صَلّى علیها و دفنها لیلاً»؛ همسرش علی او را شبانه غسل داد، بر او نماز خواند و دفنش کرد.
۸- عبدالرحمن بن عمرو الدمشقى در کتاب تاریخ أبى ذرعه ج۱، ص ۲۹۰ چاپ دمشق گوید: «توفّیت فاطمه، بعد رسول الله (صلى الله علیه وآله) بستّه اشهر، فدفنها على بن ابى طالب لیلاً»؛ فاطمه شش ماه پس از پیامبر رحلت کرد و علی (علیه السلام) شبانه دفنش کرد.
۹ـ ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه ج ۶، ص ۵۰ .
لازم به یادآورى است که در منابع ذکر شده در این قسمت از اهل تسنن، علاوه بر تدفین شبانه به مورد دیگرى نیز توجّه شده است و آن اعراض حضرت زهرا (علیهاالسلام) از خلیفه اول و عدم تکلّم ایشان با او تا زمان وفات است و این خود نیز دلیلى دیگر بر غضب حضرت فاطمه (علیهاالسلام) بر ایشان است.
ـ خطبه حضرت زهرا(علیهاالسلام) در مسجد و در بستر بیمارى
در منابع اهل تسنن به مطلب (ناراضى بودن حضرت فاطمه علیهاالسلام از شیخین- خلیفه اول و خلیفه دوم-) تصریح شده است:
۱- ابن قتیبه در کتاب الامامه و السیاسه، ص۱۴، و نیز محمد بن یوسف گنجى شافعى در باب ۹۹ کفایه الطالب.
از دیگر مصادرى که گواه بر خشم و غضب حضرت زهرا(علیهاالسلام) بر برخی از صحابه است خطبه ایشان در مسجد است. که در مصادر اهل تسنّن خطبه مذکور ضبط شده است:
(در قدیمیترین نسخه در کتاب بلاغات النساء، نوشته ابوالفضل احمد بن ابى طاهر مروزى، که متولد ۲۰۴ و متوفاى ۲۸۰ هجرى است حاوى خطبههاى بلیغ زنان عرب است.
آیا الفاظ سنگین و سرشار از استدلال خطبه فدکیه، دلیل بر مصائب و رنجهاى وارده بر حضرت زهرا علیهاالسلام بعد از وفات پدر بزرگوارشان نیست؟!
۲- بلاغات النساء، صص ۲۳ و ۲۴، چ بیروت.
۳- ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۴، ص۷۸ .
۴- المناقب، احمد بن موسى که سند آن منتهى به عایشه است .
۵- السقیفه، ابوبکر احمد بن عبدالعزیز جوهرى که از بزرگان اهل تسنن است و در کتابش به سندهاى مختلف این خطبه را نقل کرده است.
آیا الفاظ سنگین و سرشار از استدلال خطبه فدکیه، دلیل بر مصائب و رنجهاى وارده بر حضرت زهرا (علیهاالسلام) بعد از وفات پدر بزرگوارشان نیست؟!
پس از چند روز حضرت در اثر مصائب و لطمات وارده در بستر بیمارى قرار گرفتند و هنگامى که خبر به زنان مهاجر و انصار رسید شاید براى جبران و کاهش اشتباهات مردانشان به عیادت آمدند و از احوال حضرت پرسیدند؟ حضرت در پاسخ به این سؤال فرمودند:
«قالت: اصبحتُ و الله عائفه لدنیا کنّ، قالیهً لرجالکنّ»؛ «به خدا سوگند صبح کردم در حالى که از دنیاى شما بیزارم و بغض مردان شما در دلم جاى گرفت.»
آیا این سخنان کسى نبود که پیامبر (صلى الله علیه و آله) دربارهاش فرمود: من به شادىاش شادمان هستم و در ناراحتى او ناراحت… ؟!!
و از طرفى در کتب اهل تسنن آمده است که پیامبر(صلى الله علیه وآله) در مورد حضرت فاطمه زهرا (علیهاالسلام) فرمودند: «فاطمهُ بضعه منى، فمن أغضبها، أغضبنى»؛
فاطمه پاره تن من است، غضب او ، غضب و ناراحتی من است.
لازم به ذکر است که علامه امینى در جلد ۷ کتاب الغدیر، صفحه ۲۳۲ نام شصت تن از علماى اهل تسنن را ذکر کردهاند که حدیث فوق را در کتب خویش آوردهاند.
و یا این که «ان اللهَ تبارک و تعالى یغضبُ لِغضب فاطمه و یرضى لرضاها.»
و نیز «من غضبت علیه ابنتى فاطمه غضبتُ علیه و من غضبتُ علیه غضب الله.»
چه شده است که حال، آن بانوى بزرگوار اینگونه سخن مىگویند و این چنین
نارضایتى خویش را اعلام مىکنند! آیا بهانهاى و ابهامى براى کسى در طول تاریخ باقى مىماند؟!
پس بنابر آنچه خود اهل تسنن به آن اقرار دارند غضبناک بودن حضرت زهرا(علیهاالسلام) از آنان در مورد صدمه زدن ایشان از جانب برخی از صحابه و تابعین آنان مسلم است و بنابر احادیث صحیح السند که متفق بین علماى اهل تسنن است صدمه به حضرت زهرا (علیهاالسلام)، اذیت رسول خدا، و آزار خدا را به دنبال دارد و هر کس که اطلاع اندکى از آیات قرآن داشته باشد، نتیجه خواهد گرفت:
اولاً صدمه به حضرت زهرا(علیهاالسلام) که همان اذیت و آازار پیامبر (صلى الله علیه و آله) است، باعث غضب الهى و دور شدن از رحمت خداوند در دنیا و آخرت مىگردد.
«ان الذین یؤذون الله و رسوله لعنهم الله فى الدنیا و الآخره و اعدّلهم عذاباً مهینا» (احزاب :۵۷)؛ آنان که خدا و رسول او را به عصیان و مخالفت اذیت مىکنند خدا آنها را در دنیا و آخرت لعن کرده (و از رحمت خود دور فرموده) بر آنان عذابى خوار کننده مهیا است .
«والذین یؤذون رسول الله لهم عذابٌ الیم»(التوبه:۶۱)؛ و براى آنان که رسول خدا را اذیت کنند، عذاب دردناکى است .
و ثانیاً هر کس که مورد غضب الهى واقع شود گمراه است. چرا که «و من یحلل علیه غضبى فقد هوى» (طه /۸۱ )؛ و هر کس مستوجب خشم من گردید همانا خوار و هلاک خواهد شد.
و ثالثاً هر کس که مورد غضب الهى واقع شود را نمىتوان دوست و یاور قرار داد چون که خداوند مىفرماید:
«یا ایهاالذین آمنوا لا تتولّوا قوماً غضب الله علیهم»(ممتحنه :۱۳)؛ اى اهل ایمان هرگز قومى را که خدا بر آنان غضب کرده یار و دوستدار خود نگیرید .
پس به فرمان خداوند نباید آنان را که خدا و رسولش را مورد غضب قرار دادهاند دوست داشت چرا که خدا و رسولش، به غضب فاطمه (علیهاالسلام) غضبناک و به اذیت او خشمناک مىشوند.
به راستى چرا تنها دخت رسول اکرم (صلى الله علیه و آله)، که پیامبر بارها فرموده بود هرگاه دل تنگ بهشت می شوم سینه فاطمه را می بویم. و به اعتراف تاریخ که پیامبر دستهای این بانوی دو سرا را می بوسیدند؛ با فاصلهاى اندک پس از رحلت پیامبر اکرم، شبانه، غسل می شود، کفن و دفن می شود و با دلى پر درد به دیدار حق مىرود و تا کنون نیز مزارش مخفى مانده است؟! آیا این سند زندهاى از مصائب و مظلومیتهاى ایشان نمىباشد؟![۲۰]
___________________
منابع:
[۱] محمد حسین رجبی دوانی جزئیاتی از ماجرای شهادت حضرت زهرا(س)، http://www.entekhab.ir/fa/news/58069
[۲] مصنف ابن ابی شیبه: ۸/۵۷۲، کتاب المغازی.
« انّه حین بویع لأبی بکر بعد رسول اللّه(صلی الله علیه وآله) کان علی و الزبیر یدخلان علی فاطمه بنت رسول اللّه، فیشاورونها و یرتجعون فی أمرهم. فلما بلغ ذلک عمر بن الخطاب خرج حتی دخل علی فاطمه، فقال: یا بنت رسول اللّه(صلی الله علیه وآله) و اللّه ما أحد أحبَّ إلینا من أبیک و ما من أحد أحب إلینا بعد أبیک منک، و أیم اللّه ما ذاک بمانعی إن اجتمع هؤلاء النفر عندک أن امرتهم أن یحرق علیهم البیت.
قال: فلما خرج عمر جاؤوها، فقالت: تعلمون انّ عمر قد جاءَنی، و قد حلف باللّه لئن عدتم لیُحرقنّ علیکم البیت، و أیم اللّه لَیمضین لما حلف علیه.»
[۳] انساب الأشراف: ۱/۵۸۶ طبع دار معارف، قاهره. «انّ أبابکر أرسل إلی علیّ یرید البیعه فلم یبایع، فجاء عمر و معه فتیله! فتلقته فاطمه علی الباب. فقالت فاطمه: یابن الخطاب، أتراک محرقاً علیّ بابی؟ قال: نعم، و ذلک أقوی فیما جاء به أبوک…»
[۴] الامامه و السیاسه: ۱۲، چاپ مکتبه تجاریه کبری، مصر.
« انّ أبابکر رضی اللّه عنه تفقد قوماً تخلّقوا عن بیعته عند علی کرم اللّه وجهه فبعث إلیهم عمر فجاء فناداهم و هم فی دار علی، فأبوا أن یخرجوا فدعا بالحطب و قال: والّذی نفس عمر بیده لتخرجن أو لاحرقنها علی من فیها، فقیل له: یا أبا حفص انّ فیها فاطمه فقال، و إن!! »
[۵] الامامه و السیاسیه، ص ۱۳٫
« ثمّ قام عمر فمشی معه جماعه حتی أتوا فاطمه فدقّوا الباب فلمّا سمعت أصواتهم نادت بأعلی صوتها یا أبتاه رسول اللّه ماذا لقینا بعدک من ابن الخطاب، و ابن أبی قحافه فلما سمع القوم صوتها و بکائها انصرفوا. و بقی عمر و معه قوم فأخرجوا علیاً فمضوا به إلی أبی بکر فقالوا له بایع، فقال: إن أنا لم أفعل فمه؟ فقالوا: إذاً و اللّه الّذی لا إله إلاّ هو نضرب عنقک…!»
[۶] معجم المطبوعات العربیه: ۱/۲۱۲٫
[۷] تاریخ طبری: ۲/۴۴۳، چاپ بیروت. « أتی عمر بن الخطاب منزل علی و فیه طلحه و الزبیر و رجال من المهاجرین، فقال و اللّه لاحرقن علیکم أو لتخرجنّ إلی البیعه، فخرج علیه الزّبیر مصلتاً بالسیف فعثر فسقط السیف من یده، فوثبوا علیه فأخذوه.»
[۸] عقد الفرید: ۴/۹۳، چاپ مکتبه هلال.« فأمّا علی و العباس و الزبیر فقعدوا فی بیت فاطمه حتی بعثت إلیهم أبوبکر، عمر بن الخطاب لیُخرجهم من بیت فاطمه و قال له: إن أبوا فقاتِلهم، فاقبل بقبس من نار أن یُضرم علیهم الدار، فلقیته فاطمه فقال: یا ابن الخطاب أجئت لتحرق دارنا؟! قال: نعم، أو تدخلوا فیما دخلت فیه الأُمّه!»
[۹] الأموال: پاورقی ۴، چاپ نشر کلیات ازهریه، الأموال، ۱۴۴، بیروت و نیز ابن عبد ربه در عقد الفرید: ۴/۹۳ نقل کرده است چنان که خواهد آمد. « وددت انّی لم أکشف بیت فاطمه و ترکته و ان اغلق علی الحرب»
[۱۰] میزان الاعتدال:ج۲، ص ۱۹۵
[۱۱] معجم کبیر طبرانی: ۱/۶۲، شماره حدیث ۳۴، تحقیق حمدی عبدالمجید سلفی.« أمّا الثلاث اللائی وددت أنی لم أفعلهنّ، فوددت انّی لم أکن أکشف بیت فاطمه و ترکته. »
[۱۲] عقد الفرید: ۴/۹۳، چاپ مکتبه الهلال.« وودت انّی لم أکشف بیت فاطمه عن شی و إن کانوا اغلقوه علی الحرب.»
[۱۳] الوافی بالوفیات: ۶/۱۷، شماره ۲۴۴۴; ملل و نحل شهرستانی: ۱/۵۷، چاپ دار المعرفه، بیروت. و در ترجمه نظام به کتاب «بحوث فی الملل و النحل»: ۳/۲۴۸-۲۵۵ مراجعه شود. « انّ عمر ضرب بطن فاطمه یوم البیعه حتی ألقت المحسن من بطنها.»
[۱۴] شرح نهج البلاغه: ۲/۴۶ و ۴۷، چاپ مصر. « وددت انّی لم أکن کشفت عن بیت فاطمه و ترکته ولو أغلق علی الحرب.»
[۱۵] مروج الذهب: ۲/۳۰۱، چاپ دار اندلس، بیروت.« فوددت انّی لم أکن فتشت بیت فاطمه و ذکر فی ذلک کلاماً کثیراً! »
[۱۶] میزان الاعتدال: ۳/۴۵۹٫ « انّ عمر رفس فاطمه حتی أسقطت بمحسن.»
[۱۷] عبدالفتاح عبدالمقصود، علی بن ابی طالب: ۴/۲۷۶-۲۷۷٫« و الّذی نفس عمر بیده، لیَخرجنَّ أو لأحرقنّها علی من فیها…! قالت له طائفه خافت اللّه، و رعت الرسول فی عقبه: یا أبا حفص، إنّ فیها فاطمه…! فصاح لایبالی: و إن..! و اقترب و قرع الباب، ثمّ ضربه و اقتحمه… و بداله علیّ… و رنّ حینذاک صوت الزهراء عند مدخل الدار… فان هی الا طنین استغاثه…»
[۱۸] کتاب الامامه و الخلافه، ص ۱۶۰ و ۱۶۱، تألیف مقاتل بن عطیّه که با مقدّمه ای از دکتر حامد داود استاد دانشگاه عین الشمس قاهره به چاپ رسیده، چاپ بیروت، مؤسّسه البلاغ. « ان ابابکر بعد ما اخذ البیعه لنفسه من الناس بالارهاب و السیف و القوّه ارسل عمر، و قنفذاً و جماعه الی دار علیّ و فاطمه(علیه السلام) و جمع عمر الحطب علی دار فاطمه و احرق باب الدار!..»
[۱۹] یورش به خانه وحی، ناصر مکارم شیرازی، نرم افزار مکارم
[۲۰] http://www.tebyan.net/newindex.aspx