جمعه ۲۷ مهر ۱۴۰۳
مصطفی قاسمی

ماهواره با طعم آب شور

برای خیلی از آنها سبک زندگی همان مردگی تدریجی است که هزاران کیلومتر آن طرف تر برای او تعریف می کنند…

ghasemi

 

سکانس اول: زمین خیلی لغزنده است، در شیب کاسه گونه اش کمی صافی هم دیده می شود، پژمان توپ را که شوت می کند معلوم نیست پایش به کدام سنگ بیرون زده می خورد و خون جاری می شود. رضا اما لبش چند تا بخیه دارد از همین سنگ های بد قلق زمین فوتبال! زمینی در بالای یک روستای دور افتاده که برای رسیدن آن خیلی باید گاز و ترمز و کلاچ را به مذاکره بگذاری. بازی تمام می شود. سگنبالیست برای خودش! بچه ها به گوشه ای می روند، موبایل ها را بیرون می آورند؛ باورت نمی شود در کوهی دورافتاده گوشی های آخرین مدل پیدا کنی. آهنگ ها که صدای ضربان ریتمشان به تپش می افتد در مبهوت می مانی که چطور یاد ماشین های باکلاس شمال شهر تهران با سیستم صوت اکسیژنی افتاده ای! فیلم های مستهجن که دیگر خود حکایتی دارد در این گوشه ی گوشی های روستا. حالا جواب سؤالم را می گیرم که چرا مادر سالخورده شان باید در کوه چوپانی کند و آنها در زمینی که حاضر به صاف کردنش نیز نیستند فوتبال بازی کنند! ماهواره، این میزبان نیمه شب های نسل جوان روستا، کار خود را کرده است.

 

سکانس دوم: روستایشان نزدیک مرز است یا بهتر بگویم مرز خط کشیده بین آنها و ادامه آنها! تا دلت بخواهد بچه ریز و درشت آنجا می بینی. دخترانی با تیپ و حجابی به مراتب آرایش کرده تر از همین تقاطع ونک خودمان! پشت بامشان سنگین شده است از دیش های ماهواره. بوی تعفن فاضلاب رها شده در دشت صبحگاهان سرسفره بین الطلوعین می نشیند. سطح آب اینجا بالاست و همین سبب شده فاضلاب ته نشین شده در چرخه ای دیگر با آب آشامیدنی مخلوط گشته و کلی بیماری مختلف ببار آورد. می گوید ۲۸ شبکه کرد زبان برایمان از ماهواره برنامه اجرا می کنند و همه گیرنده های لازم را دارند تا برنامه ای خدای ناکرده قضا نشود!! کمی صحبت بازتر که می شود می گوید ما هم خیلی دوست داریم بدانیم در تلویزیون داخلی کشورمان چه می گذرد ولی چه کنیم اینجا پوشش رسانه ای شبکه های داخلی نیست! ته مغزت سوت می کشد که… . حالا مشکل اصلی روستا شده است کشتی کج بچه ها با هم و البته چندین و چند الگوی دیگر ماهواره ای. بوی گند فاضلاب هنوز به مشام می رسد.

 

سکانس سوم: نوروز آفتابش خورده است روی زمین بی رمق کویر جنوب کرمان. روستایی پر از کپر. مأموریت مان ساختن ۱۴ باب دستشوئی است. گروه قبلی ما ۱۴حلقه برای دستشوئی های بالقوه کنده اند و ما قرار است برای این چاه های بالفعل دستشوئی بسازیم. از آن طرف روستا با قمقه های بزرگ آب ملات را تأمین می کنیم. جوانی از روستا کنار تنها ساختمان غیر کپری جاخوش کرده است. موتوری جلوی درب کپری گذاشته که سردرش چندتا رشته سیم بهم گره خورده اند. مشتاق می شوی ببینی نهایت این سیم در گرداگرد این کپر به کجا ختم می شود. خشکم می زند روی یک بلندی، این سیم کپر را وصل کرده به یک دیش ماهواره!! کفگیر هضم این واقعه را داری به ته دیگ خوشبینی خودت می زنی که می بینی جوانی خوش هیکل ولی خواب آلود قدم بیرون می گذارد. سلام و احوالپرسی می کند غبار گیجی را از صورتم پاک می کنم و خودمانی می گویم تو این بیابان با این موتور کجا می خواهی بری؟ هندلش را محکم می زند و دود اگزوزش مهر تایید می زند بر وفای به عهد مرکوب به راکب. پاسخش قلبم را آتش می زند: می روم از چند روستا آنطرف تر یه گالن سوخت بیارم واسه موتور برق. آخه افتتاحیه جام جهانیه و دیدنش از ماهواره حظ دیگه ای داره. کنار تلویزیون، وی.سی.دی دارد و سی دی های فلانی که روی آن چیده شده. روستایی با ده ها سال قدمت، دستشوئی ندارد آنوقت جوان آن…

 

سرتان را درد نیاورم؛ حقیر با اینکه خود شاهد و ناظر این سه رویداد و البته رویدادهای مشابه بوده ام ولی حالا که قصد نگارش آنها را داشتم دلم گرفت و آهی از سودای جانم به لب آوردم. نمی دانم پای ماهواره به روستا باز شده یا روستا بدون پا شده و بعد در دام ماهواره افتاده!! نمی خواهم تحلیل ارائه بدهم که آقای صداوسیما یعنی آن۵۰۰ میلیارد تومان درآمد پخش بازرگانی در سال، پنج میلیونش برای آنتن دهی روستای مرز کافی نبود؟ نمی خواهم با دوستان بنویسم از گلایه ها؛

 

می خواهم تذکر بدهم خطری را که روستاهای ما را تهدید می کند؛ بافت سنتی آنها به سرعت در حال پیوستن به دهکده جهانی و همرنگ شدن با رنگ کدخدا هستند و ناخدای این کشتی همان ماهواره ای هست که همه آنها را به کجاآباد می برد. وقتی یک دستشوئی ساده ندارد می داند هیچ ضابط قضایی نمی آید بگوید دیش ماهواره ات را جمع می کنیم. اصلا پای مسئولی به آنجا باز نمی شود. کودک روستای ما قبل از آنکه دندان شیریش کاملا بیفتد کشتی کج یاد می گیرد، کمی بعدتر رقص موزون و در آستانه بلوغ زودرسش یعنی ۱۲سالگی، تا فیلم فلان را نبیند خوابش نمی گیرد. سبک زندگی برای خیلی از آنها هوای پاک و شیر تازه نیست. سبک زندگی همان مردگی تدریجی است که هزاران کیلومتر آن طرف تر برای او تعریف می کنند.

 

زمان به سرعت در حال طی شدن است. زیر پوست روستاهای ما آب شوری در حال توزیع می باشد که روزبروز بر عطش رسیدن به ناکجاآباد می افزاید. ماهواره با طعم آب شور تلنگری است به همه ما.

انتهای پیام / کد خبر50

مطالب مرتبط

جستجو

نظرسنجی

در حال حاضر نظرسنجی نداریم.

آخرین اخبار