رد پای عکس های خانوادگی از «آلبوم» تا صفحه فیس بوک
در حال حاضر ما از مشکل بی مبالاتی در انتشار عکس های خصوصی نگرانیم، اما مگر این کودک دوازه سال در بهترین سال ها، و بهترین ساعات و بکرترین وضعیت روحی در دستان نظام آموزش و پرورش کشور ما نبود، که اکنون اینقدر او را رها شده و جدا از ارزش هایمان می پنداریم؟
یکی از معضلات فرهنگی جدید نمایش عکس های خانوادگی بر روی صفحات فیس بوک است؛ معضلی که بیم آن می رود در صورت عدم ریشه یابی صحیح آن، نتوان از آسیب های آن جلوگیری نمود. زمانیکه در مورد عکس خانوادگی و شخصی در جامعه ایرانی سخن به میان می آید، همواره واژه حرمت دار بودن آن به ذهن متبادر می شود؛ به این معنا که عکسهای یادگاری خانواده ایرانی دارای حرمت بوده و به پشتوانه باورهای مذهبی از دسترس نامحرمان دور بوده است.
به نظر می رسد شکاف فرهنگی ۲ نسل گذشته با نسل جدید آنقدر زیاد شده است که نمایش عکس خانوادگی در صفحات اینترنتی امری عادی محسوب می شود. می توان گفت این مسئله نوعی «انفعال و افول فرهنگی» است. انفعال از آن جهت که نمایش این عکس ها در صفحات فیس بوک عکس العملی از جانب صاحبان آن برنمی انگیزد و افول به این خاطر که اینگونه مسائل نوعی عقب رفت فرهنگی در جامعه ایرانی به شمار می آید.
در حقیقت بیم آن می رود که اگر این معضل ریشه یابی نگردد آثار و عواقب جدی در بنیان خانواده ایرانی بر جای گذارد. در همین زمینه مصاحبه کوتاهی با حامد صفایی پور، فعال و پژوهشگر فرهنگی صورت گرفته است که در ادامه از نظر می گذرد.
صاحب نیوز- به نظر شما چرا برخی کاربران ایرانی، به ویژه جوانان، در شبکه های اجتماعی مانند «فیس بوک» دچار نوعی «انفعال و افول فرهنگی» شده اند؟
صفایی پور- پاسخ به اینگونه پرسش ها نیازمند پژوهش های عمیقی است که متاسفانه زمینه انجام آنها به دلایلی در کشور ما کمتر وجود دارد. این موضوع که می گوییم زمینه انجام آنها وجود ندارد یکی به این خاطر است که عملاً امکان در اختیار داشتن آمار دقیق نموداری و پدیداری یک پدیده در سطح کلان فرهنگی جامعه خود نداریم؛ بنابراین باید به یافته های شخصی و مشاهدات روزمره در اینگونه زمینه ها اکتفا کنیم. هر پژوهش میدانی و هر تفسیری از چنین پدیده هایی نیازمند آمار دقیق است.
در مرحله بعد ما باید بتوانیم آزادانه این پدیده را تفسیر کنیم؛ نتایج را منتشر کنیم و آن را در معرض نقد و استفاده دیگران قرار دهیم تا در نهایت مبنای تصمیم یا یک ایده پردازی فرهنگی قرار گیرد. در همه این مراحل نیازمند جامعه ای با توان بررسی دقیق، قوه ارزیابی، رشادت فکری، انعطاف، مهارت دیدن واقعیت مسئله منهای پیش فرض ها و غیره هستیم.
از طرفی دیگر در بعد اجتماعی نیز نباید ممنوعیت های سلیقه ای وجود داشته باشد و در نهایت اینکه بیان ایده ها در این زمینه برای شنونده و گوینده هزینه بر نباشد. در همین قدم اول پای ما می لنگد! وقتی این شرط و مقوم تفکر را نداریم چطور می توانیم به شناخت واقعیت در این زمینه ها برسیم؟!
اما، به طور کلی اگر بخواهیم در مورد چاپ عکس های خانوادگی در صفحه فیسبوک اظهار نظر کنیم یکی از تحلیلی هایی که الآن به ذهن می رسد این است که هیچ تحول فرهنگی ای- اعم از مثبت و چه منفی- به سرعت رخ نمی دهد. از اینرو باید این پدیده های فرهنگی را با تاریخچه و نحوه ی جامعه پذیری آنها تحلیل کنیم.
مقاله ای داشتم با عنوان: در کتاب زبان ما چه کسی حسود است؟ در این مقاله نشان داده ام که کتاب های زبان انگلیسی که در مؤسسات آزاد زبان از سن کودکی به بچه های ما آموزش داده می شوند، چه امکان و استعدادی دارند تا به تدریج شبکه باورهای ارزشی و زبانی دانش آموزان را متحول کنند.
در کتاب های مقدماتی کودکانه زبان، کودک سگ خود را به حمام می برد، می شورد و بعد در کنارش استراحت می کند و همزمان لغت ”dog” را یاد می گیرد. در طی این فرایند یادگیری چه باوری در درون او ته نشین می شود؟ یا بهتر است بپرسم مثال ها و نمونه های یک کتاب زبان چه سبک زندگی ای را در درون کودک نهادینه می کنند؟
سخن بر سر جسم فیزیکی ای مثل ماهواره نیست! که برخی دارند و ندارند! سخن این است که انسان جامعه سنتی ما چگونه به تدریج از خانه هایی با “اندرونی” و “بیرونی” به عادی سازی عشق های چندجانبه در سریال های تلویزیونی ماهواره کشیده می شود؟ او “جرأت” خواست این ”امر جدید” را چگونه و با چه سیری یافته است؟ ذائقه فکری او چطور تغییر کرده است؟
– لطفا بیشتر در این زمینه توضیح دهید.
– در جایی خواندم طبق تحقیقی در استرالیا به این نتیجه رسیده اند که یکی از دلایل پنهان اینکه هنوز رگه هایی از نژادپرستی و دشمنی با سیاهان در این کشور وجود دارد، حضور پنهان و زیرین ترس از سیاهی و سگ در کتاب های درسی دبستان است. در کتاب درسی یک سگ سیاه وحشی وجود دارد که در ناخودآگاه مفهوم «سیاه هراسی» را در ذهن تثبیت می کند.
– به نظر شما مسئولیت اینگونه بحران ها کیست؟
– در حال حاضر ما از مشکل بی مبالاتی در انتشار عکس های خصوصی نگرانیم و دغدغه داریم، اما مگر این کودک دوازه سال در نظام رسمی آموزش و پرورش ما در بهترین سال ها، و بهترین ساعات و بکرترین وضعیت روحی در دستان نظام آموزش و پرورش کشور ما نبود، که اکنون اینقدر او را رها شده و جدا از خود و ارزش هایمان می پنداریم؟ اکنون چه کسی مسئولیت باورهایی را که در طی سال ها در ذهن او نقش بسته یا نبسته است می پذیرد؟ آیا چنین نیست که ناکارآمدی، بی فلسفگی، به روز نشدن، مسئله محور نبودن، و وجود برخی سیاسی کاری ها در فرایندهای تولید محتوا و سبک ارایه و… در نظام آموزش و پرورش رسمی ما یکی از عوامل این گونه بحران ها بوده است؟ اگر فرصت بود با ده ها مثال دیگر این را توضیح می دادم.
– علت ضعف فرهنگی در اینگونه مسائل را در چه می دانید؟
– متاسفانه هیچ گونه سیاستگذاری فرهنگی در سطح کلان در کشور نشده است و به طور کلی طراحی صحیح فرهنگی صورت نگرفته است. مهم تر آنکه، احساس نیاز و اضطراری هم برای این مسایل به وجود نیامده است.
تحقیقات فرهنگی در گوشه کتابخانه ها، دانشگاه ها و حوزه ها خاک می خورند. مدیران تصمیمات خودشان را می گیرند. همایش ها به تشریفات طی می شود. مدارک دکترا بدون اینکه مسئله ای را حل کنند، داده می شود و فرهنگ هم خودش خودش را مدیریت و هدایت می کند که البته تبعات ناخوشایندی به همراه دارد و بسیاری در میان تجربه های این تحولات از بین می روند.
– پاسخ به این مسائل نیازمند چیست؟
– رسیدن به پاسخ مسایل در درجه اول نیازمند رویارویی بی حاشیه با واقعیت و بیان آن است. در حال حاضر درباره معضلات درجه یک فرهنگی و اجتماعی در کشور آمارهای دقیق و دسته بندی شده نداریم. چند درصد نوجوانان و جوانان ما در شبکه های اجتماعی وقت می گذارند؟ چند درصد دختران تجربه دوستی با جنس متفاوت را داشته اند؟ چند درصد ازدواج های استان منجر به طلاق شده اند؟ و… در مرحله بعد آیا مدارا و آزاد اندیشی درباره راه حل های ارایه شده از همه صاحب نظران برای این مشکلات ملی وجود دارد؟ به نظر من درمان ریشه ای مسایل ما بدون این مقومات و شروط امکان ندارد و شأن ما در این وضعیت، تنها می تواند ناراحتی از رخداد چنین پدیده هایی باشد.
منبع : صاحب نیوز
انتهای پیام / کد خبر1947